هر بار که ارتش عرب سوریه بر جهاد طلبان پیروز می شود، از نو مبارزان جهاد طلب تازه ای در گروه های هزاران نفری وارد کشور می شوند. در این صورت نتیجه می گیریم که این جنگ از بیرون تغذیه می شود و تا وقتی که سربازانی را برای کشتن و مردن به سوریه بفرستند ادامه خواهد یافت. بر اساس این امر، باید به دلایل بیرونی که تداوم این جنگ را تضمین می کنند پی ببریم. در نتیجه، فقط در چنین صورتی ست که می توانیم به طرح استراتژی خاصی بیاندیشیم که ازخسارات جانی جلوگیری کند.
بیش از 5 سال است که سوریه در جنگ به سر می برد. در آغاز، کسانی که جزء پشتیبانان این جنگ بودند، آن را به مثابه گسترش « بهار عرب » تعریف می کردند. ولی امروز هیچکس از این گفتار دفاع نمی کند. درک چنین موضوعی خیلی ساده است، زیرا دولت هائی که « فصل بهار » را دیدند، سرنگون شدند. خیلی به دور از تمایلات دموکراتیک، این رویدادها چیزی نبود بجز راهکاری برای تغییر رژیمهای لائیک به نفع اخوان المسلمین.
از این پس می گویند که « بهار عرب » در سوریه با مداخلۀ نیروهای دیگر ربوده شده و « انقلاب » یعنی انقلابی که هرگز وجود خارجی نداشته بدست جهاد طلبانی که وجود خارجی دارند از هم دریده شده است.
همان گونه که ولادیمیر پوتین نیز تشخیص داده، در وحلۀ نخست، رفتار غربیها و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس ناموزون است. در جبهۀ جنگ، ناممکن است که همزمان علیه جهاد طلبان و جمهوری عرب سوریه اقدام کنند و بعد مدعی شوند که در جبهۀ سومی موضع گرفته اند. بر اساس این امر، هیچکس رسماً جبهه اش را انتخاب نمی کند، تا جنگ همچنان ادامه یابد.
حقیقت این است که این جنگ انگیزۀ و علت داخلی ندارد، از منطقه نیز بروز نکرده بلکه ابعاد جهانی دارد. وقتی کنگرۀ ایالات متحده Syrian Accountability Act را در سال 2003 اعلام کرد و به آن رأی داد، هدف دیک چنی دست گذاشتن روی ذخاور عظیم گاز کشور بود. امروز می دانیم که « اوج نفت »، نفت خام، پایان نفت را رقم نمی زند و واشنگتن بزودی از ذخیرۀ هیدروکربور خلیج مکزیک بهره برداری خواهد کرد. در نتیجه، هدف استراتژیک ایالات متحده تغییر کرده است. از این پس، محصور کردن گسترش اقتصادی و سیاسی چین و روسیه در برنامه پیشبینی شده و بر آن است تا این کشورها را مجبور سازد که تبادلات بازرگانی خود را از راه دریائی انجام دهند، یعنی راهی که ناوگان دریائی و ناوهای هواپیمابر ایالات متحده در کنترل خود دارند.
رئیس جمهور چین، شی جین پینگ به محض این که در سال 2012 به قدرت دست یافت برنامۀ آیندۀ کشورش را با ساخت دو راه بازرگانیِ قاره ای به سوی اتحادیۀ اروپا برای رهائی از این موانع اعلام کرد. نخستین راه، با جادۀ ابریشم قدیمی تطبیق می کند، و دومین راه از روسیه به سوی آلمان طراحی شده است. در نتیجه، فوراً آتش به هیزم افتاد : ابتدا هدف جنگ در سوریه از این پس تغییر رژیم نیست، بلکه صرفاً در پی ایجاد هرج و مرج است، و همین هرج و مرج بی آن که دلیل موجهی داشته باشد در اوکراین راه اندازی شد. سپس، بلاروس به ترکیه نزدیک شد و ایالات متحده از شمال اروپا را به دو نیم تقسیم کرد، و دو جنگ بی پایان موجب انسداد دو جادۀ بازرگانی شد.
خبر خوب، این است که هیچکس نمی تواند پیروزی در اوکراین را به ازای شکست در سوریه بدست آورد، زیرا این دو جنگ هدف یگانه ای دارد. خبر بد، این است که تا وقتی که چین و روسیه محور ارتباطیِ تازه ای را ایجاد نکنند، هرج مرج در دو جبهه ادامه خواهد یافت.
در نتیجه، هیچ امیدی به گفتگو با کسانی نیست که مزد گرفته اند تا هرج و مرج را تداوم بدهند. بهتر این است که جانب واقع گرائی رعایت کنیم و بپذیریم که مفهوم عمیق این جنگها چیزی نیست بجز راهکار واشنگتن برای قطع دو جادۀ ابریشم. فقط در این صورت تشخیص منافع متعدد ممکن خواهد شد و می توانیم برای مناطق مسکونی ثبات ایجاد کنیم.