این مقال، که ابتدا در ایالات متحده انتشار یافته بود، سعی دارد تا عذاب دیوانه واری را که دولت فرانسه بر مشهور ترین طنز پرداز کشور بنام دیودونه (خداداد، م.) روا داشته است، به بیگانه گان توضیح دهد. برای دیانا جانستن، این موقعیت مناسب برای توضیح دلیل و شیوه چشم پوشی از تمام ارزش های جمهوری خواهانه ادعا شده از جانب طبقه حاکم فرانسه میباشد.
در پاریس، رسانه های سنتی و سیاستمداران سال نو 2014 را با چنین یک قطعنامه مشترک آغاز مینمایند: بطور قطعی دهان طنز پرداز فرانسوی- آفریقایی، که در نزد جوانان شهرت فراوانی کسب کرده است، را ببندند.
در فاصله میان عید کرسمس و سال نو ترسایی، فرانسوا اولاند، رییس جمهور در هنگام دیدار از عربستان سعودی برای یک معامله (خیلی بزرگ) تجارتی، اعلام نمود که دولت وی باید راهی را دریابد تا از آن طریق بتواند نمایشنامه های طنزنویس دیودونه مبالا مبالا را منع قرار دهد و همچنان به وزیر امور داخله مانوئل والس اطلاع داد تا این کار را برای وی انجام دهد.
رهبر حزب مخالف محافظه کار (اتحادیه جنبش مردمی UMP)، ژان- فرانسوا کوپه بلافاصله به این آوای کورس (هم سرایی) پیوست و « حمایت کامل » خود را در برهم زدن تا حد ساکت ساختن آن هنرپیشه کنترول ناپذیر، بیان نمود.
در بطن این کورس رسانه یی همنوا با هم، روزنامه له نوول اوبسرواتور در سرمقاله خود نوشت که دیودونه « قبلا مرده است »، از کار افتاده و پایان یافته است. مدیر مسئول روزنامه بطور علنی در مورد انتخاب تاکتیک بهتر میان کوشش در زندانی کردن به اتهام « دامن زدن به نفرت نژادپرستانه »، لغو نمایشنامه های وی بر اساس « خطر بالقوه برهم زدن نظم عامه » و یا اعمال فشار با تهدید نواحی شاروالی (آستان ها) در کاهش مبلغ امداد مالی به آنها در عرصه امور فرهنگی، در حالتی که اگر آنها به نمایشنامه ها مجوز صادر نمایند، رای زنی مینمودند.
هدف مانوئل والس، رییس پولیس ملی روشن است، اما استفاده از یک تاکتیک معین هنوز برای مقامات واضح نیست.
روش تحقیر آمیز که بطور مداوم تکرار میشود عبارت از آنست که گفته میشود: « دیودونه دیگر کسی را نه میخنداند. »
در حقیقت، معکوس آن درست است و مشکل هم در همین جاست. در سفر اخیر وی در شهر های فرانسه، گزارش های ویدیویی، سالون های بزرگ را مملو از بیننده گان نشان میدهند که از خنده در برابر کمیدین محبوب خویش، دولا میشوند. او یک حرکت (ژست) ساده یی را که خودش « کنل، یا معجون مرکب (مخلوطی از ماهی، مرغ و یا گوشت با قیماق یا کریم که گاهگاهی با نان یکجا میشود)، تکیه بر ویکی پدیا، م. » نامیده، عام ساخته است. این حرکت از جانب جوانان در سرتاسر فرانسه تقلید و اجرا میشود. این به بیان بسیار ساده، گویای آن است که: دیگر خسته شده ایم.
برای دریافت یک دستاویز بخاطر از بین بردن دیودونه، عمده ترین سازمان یهودیان، CRIF (شورای نماینده گی نهاد های یهود در فرانسه که معادل AIPAC آمریکا میباشد) و LICRA (لیگ بین المللی بر ضد راسیزم و یهود ستیزی)، که در نظام حقوقی فرانسه از امتیازات فوق العاده یی برخوردار است [1] حکایت عجیبی ساخته اند تا دیودونه و هواداران وی را بنام « نازی ها » تثبیت نمایند. این حرکت (کنل) قرار معلوم چیزی دیگری نیست بجز یک ژست ناهنجار با مفهوم « در عقب ات ! » با یک دست به طرف آسمان و دیگرش به طرف پایین اشاره دارد تا طول کنل یا ژست را نمایش دهد.
اما برای CRIF و LICRA، این ژست، سلام معکوس نازی است. (هرگز نمیتوان برای دید هیتلر پنهان، بقدر کافی « زرنگ » بود).
کسی دریافته که اگر این حرکت شباهت به هایل هیتلر داشته باشد، که به یقین چنین نیست، « سلام معکوس نازی » میتواند درست برعکس آن تفسیر گردد.
اما جهان رسانه یی این اظهارات را، با اشاره بر آنکه « برخی ها این ژست را بنام سلام نازی معکوس میپندارند »، بزرگ جلوه میدهند. این مهم نیست که اجرا کننده گان این ژست شکی ندارند که مفهوم آن حرکت عبارت است از : نظام ما را ... !
اما تا کدام حد CRIF و LICRA « نظام » را تشکیل میدهند؟
فرانسه نیاز به خندیدن دارد
صنایع فرانسه، با اینهمه کارخانه های که یکی پس از دیگری مسدود میشوند، در حالت نابودی است. پرداخت مالیات شهروندان با درآمد های ناچیز، برای نجات بانک ها و یورو، در حال افزایش است. سرخورده گی در مقابل اتحادیه اروپا روزافزون است. قوانین این اتحادیه مانع اتخاذ هر نوع تدبیر جدی برای بهبود اقتصاد فرانسه میگردد. در این احوال، سیاستمداران چپ و راست به بحث های میان تهی شان، که آکنده از کلیشه های « حقوق بشر »، و در بسا موارد از آن به عنوان دستاویز برای توسل به جنگ در خاور میانه و یا طعنه و دشنام بر ضد چین و روسیه استفاده میشود، ادامه میدهند. افکار عامه به نفع رییس جمهور اولاند، 15 در صد کاهش یافته است. در حالی که شهروندان، در نتیجه به همان سیاست های که از جانب اتحادیه اروپا در پیش گرفته میشود، رای میدهند.
پس چرا طبقه حاکم، مجازات « پر استعداد ترین طنز نگار نسل خویش » را در کانون توجه قرار داده (آنچنانکه همکاران وی حتا در حالتی که محکومش میکنند، او را به رسمیت شناخته اند)؟
پاسخ کوتاه عبارت از این است که، شاید شهرت افزایش یابنده دیودونه در نزد جوانان، افزایش شکاف میان نسل ها را به تصویر میکشید. دیودونه مردم را بر جمع حاکمان سیاسی می خنداند. نتیجه آن رشته یی بود از توهین و برداشتن گامها برای منع نمایش های وی، وارد کردن ضربه مالی بر وی و حتا فرستادن او به زندان. حملات شفاهی، در حقیقت فراهم آوری دستاویز مناسب برای تجاوز فیزیکی بر وی بود. چند روز پیش، دستیار وی، ژکی سیگو در روز روشن در مقابل ساختمان ناحیه 19 شاروالی (شهرداری) از جانب چند مرد ماسک دار، درست در مقابل پارک بووت شومان، مورد حمله فیزیکی قرار گرفت. او به محکمه شکایت کرد.
اما از جانب دولتی که وزیر امور داخلی آن، مانوئل والس – که مسئول پولیس است – و وعده سپرده تا وسایل خاموش ساختن دیودونه را پیدا مینماید، چی حمایتی را میتوان انتظار داشت؟
این مسئله با اهمیت روشن است که عملا از جانب رسانه های خارج از فرانسه به شکل درست پیگیری نخواهد شد – درست مانند آنکه از جانب مطبوعات فرانسه، که خاستگاه تمام گزارشهای ارایه شده فرانسه به خارج است، بطور لازم پیگیری نخواهد گردید. مشکلاتی که با مسئله برگردانی (ترجمه، م.) در ارتباط است، و بخشی از سوء تفاهم ها و دروغ پراگنی ها همچنان بر این سر در گمی اضافه میشوند.
چرا از او نفرت دارند؟
48 سال قبل دیودونه مبالا مبالا در حومه شهر پاریس تولد یافت. مادر وی سفید پوست اهل بروتاین بود، پدرش آفریقایی تبار اهل کامرون. حقیقتی که او را باید یک شخص نمونه « مولتی کلتورالیزم (چند فرهنگ گرایی، م.) » بار می آورد، یعنی آن چیزی که ایدئولوژی چپ حاکم ادعای ترویج آنرا مینماید. او همراه با دوست یهودی تبارش بنام ایلی سمون، در مرحله نخست زنده گی حرفه یی اش، دقیقا چنین بود: او تبلیغات ضد نژاد پرستی را با جهت دادن تعرض بر جبهه ملی (راست ترین ملی گرایان افراطی فرانسه بنام فرانت ناسیونال، م.)، تا مرز شرکت در انتخابات محلی در ناحیه دروو بر ضد یک نامزد حزب جبهه ملی در محله لیلیه (خوابگاه محصلان، م.)، در فاصله 90 کیلومتری غرب پاریس، جایی که خودش زیست دارد، پیش میبرد. دیودونه مانند بهترین هنرمندان طنز نویس دیگر، همیشه مسائل روز را با مسئولیت و وقار غیر معمول در این حرفه، بر میگزید. زنده گی حرفه یی اش شکوفا بود، او در فیلم ها بازی میکرد، به تلویزیون ها دعوت میشد و از آن پس، به تنهایی کار میکرد. به عنوان یک مبصر خوب، او به تقلید های لطیف از شخصیت ها و گروه های مختلف قومی، مثلا آفریقایی ها به زبان چینی، رجحان میداد.
ده سال قبل، در اول دسامبر سال 2003، به عنوان دعوت شده در یک برنامه تلویزیونی در مورد مسئله روز، زیر عنوان « نمیتوان مورد پسند همه بود »، یک موضوع کاملا بجا، دیودونه با یک آرایش مختصر، یعنی « یک صهیونیست افراطی »، که به همه، « پیوستن به محور نیکوکاری اسراییل– آمریکا » را توصیه میکند، روی صحنه ظاهر گردید. این به چالش کشیدن نسبتا معتدل « محور شرارت » جورج و. بوش، کاملا مطابق روحیه آن زمان بود. این نمایش با یک سلام کوتاه « اسرا– هایل (ترکیب اسرا مراد از اسراییل و هایل هدف از سلام هیتلری است، م.) » خاتمه می یافت. او دیگر دیودونه سابق نبود، بل به عنوان یک هنرمند طنز نویس شهیر، دست کم از جانب هنرمندان طنزگو دیگر، با شور و شوق استقبال میگردید، در حالیکه بیننده گانی که در آن سالون حاضر بودند، به احترام وی به پا خاسته بودند.
این در نخستین سال حمله ایالات متحده بر عراق بود که فرانسه از پیوستن با آن خود داری نموده بود و این چیزی بود که واشنگتن را وادار ساخته بود تا چیزی را که در آنجا بنام فرنچ فرایز (چپس فرانسوی، " کچالو یا سیب زمینی سرخ شده"، که در حقیقت بلجیمی بود) یاد میشد، به فریدم فرایز (چپس آزادی) تغییر نام دهد.
سپس اعتراض ها، بطور اخص در مورد حرکت (ژست) اخیر، که اسراییل را با آلمان نازی برابر میدانست، فرا رسیدند.
حتا اگر منظور این نمایشنامه، اسراییل (و ایالات متحده و متحدانش در خاور میانه) میبود، بازهم « یهود ستیزی ! » فریاد زده میشد. درخواست ممنوعیت نمایشنامه های دیودونه و کشاندن او به محکمه، تخریب زنده گی حرفه وی او قوت میگرفت. دیودونه سعی ورزیده بود، توضیح دهد که طرح وی یهودیان را به عنوان یهود نشانه نگرفته است و برخلاف هنرمندان قبل از خود، او به زعم خودش به جرم حمله یی که انجام نداده بود، هرگز از آن نمایشنامه معذرت نخواست. چرا از جانب آفریقایی تبارها در مورد تمسخر های وی، هیچ اعتراضی به میان نیامد؟ و یا مسلمانان، و یا چینی ها؟ چرا تنها یک انجمن با چنین خشم واکنش نشان داد؟
از تنش یک دهه آغاز کنیم. LICRA یک رشته یی دامنه دار از اقدامات حقوقی بر ضد وی را به راه انداخته بود. این سازمان دعوا (« دامن زدن به تنفر نژادی ») را باخت، اما از وارد کردن فشار دست بر نداشت. دیودونه هر بار پس از یک حمله، بجای تسلیم شدن، انتقاد خویش بر « صهیونیزم » را شدید تر ساخت. در عین زمان، او به تدریج از ستدیو های تلویزیون رانده شد و از جانب رسانه های بزرگ پر بیننده، مانند یک موجود نفرت انگیز با وی برخورد صورت میگرفت. تنها در شبکه انترنت بطور گسترده در تصاویر به مشاهده میرسد که جوانان ژست کنل را اجرا میکنند و این سبب شد تا حاکمان به این نتیجه برسند که بجای اغماض، حمله رویا رو مثمر تر خواهد بود.
پس منظر ایدیولوژیک
در کوشش برای درک مفهوم مسئله دیودونه، لازم است به متن ایدیولوژیک آن پی برد. به دلایل بسیار پیچیده برای توضیح، چپ فرانسه – چپی که زمانی نگرانی عمده آنرا وضع زنده گی کارگران، برابری اجتماعی، مخالفت با جنگ های تجاوز گر و آزادی بیان تشکیل میداد – عملا از بین رفته است. راست، در نبرد نهایی اقتصادی، با پیروزی سیاسی، که ثبات پولی و منافع سرمایه مالی جهانی (« نئولیبرالیزم ») را تامین میکند، برنده شد. به عنوان دلجویی، چپ به یک نوعی از برتری ایدیولوژیک دلخوش کرد که بر شالوده انتی راسیزم، ضد ملی گرایی و تعهد به نفع اتحادیه اروپا – و حتا فرضیه « اروپای سوسیال »، که با گام های شتابنده یی در جهت گورستان آرمان های از دست رفته چپ در حرکت است، بنا نهاده شده است. در واقع، این ایدئولوژی با جهانی شدن، که بر خواستهای سرمایه داری مالی جهانی استوار است، کاملا منطبق میباشد.
در نبود یک چپ واقعی اجتماعی و اقتصادی، فرانسه در یک نوعی از « سیاست هویتی » فرو رفته است که همزمان هم از تنوع فرهنگی ستایش میکند و هم به شدت بر ضد « گرایش گروهی، یعنی تایید هر نوع نخبه گرایی که نامطلوب ارزیابی میگردد»، واکنش نشان میدهد. اما برخی از نخبه گرایی های قومی، همچنان کمتر از دیگران قابل پذیرش اند. چادر اسلامی در ابتدا در مکاتب (مدارس) ممنوع قرار داده شد و تقاضای منع آن در محلات عمومی، بیشتر از پیش مطرح گردید. نقاب و برقع، با آنکه زیاد معمول نبود، توسط یک قانون ممنوع شد. بحث های در مورد خوراک حلال در کانتین ها (نهار خوری)، ادای نماز در راه های عمومی و همچنان کاریکاتور های که بطور مداوم اسلام را به سخره میگرفت، راه اندازی شدند. هر طوری که در این موارد تصور شود، مبارزه بر ضد گرایش گروهی، میتواند از جانب برخی افراد به عنوان نشانه گیری یک گروه مشخص پنداشته شود. در عین زمان، رهبران سیاسی فرانسه در راس آنهای قرار گرفته اند که در فضای ارادت کامل به اسراییل، افراد را به شرکت در جنگ لیبیا و سوریه تشویق می نمایند.
در عین حال، یک گروه دیگر اجتماع مورد نگرانی همگان قرار گرفت. در این بیست سال پسین، در حالی که اجرای مناسک دینی و تعهد سیاسی بشکل قابل ملاحظه یی کاهش یافته است، هولوکاست، که در فرانسه بنام شووا (Shoah) شهرت کشیده، به نحوی، رفته رفته به دین دولتی مبدل گشته است. هر سال مکاتب (مدارس)، محافل بزرگداشت شووا را برپا میکنند، این اخیر در جهت های دیگری، درست مانند برخی روش های علوم بشری، بیشتر از پیش بر یک فضای آگاهی تاریخی در حال زوال، حاکم میشود. بطور مشخص، از تمام حوادث تاریخ درازمدت فرانسه، یگانه واقعه یی که توسط قانون حمایت میشود، همین شووا است. قانون بنام گئیسو (Gayssot) هر نوع پرسش در مورد تاریخ شووا را منع قرار داده است، یعنی یک دخالت بطور قطع بی سابقه، آنهم در موجودیت آزادی بیان. اضافه بر آن، به برخی از انجمن ها، مانند LICRA، امتیاز داده شده که میتوانند افراد را بر مبنای اتهام « دامن زدن به تنفر نژادی » (با تفسیر بسیار گسترده و غیر عادلانه)، با امکان تقاضای پرداخت جبران خسارت به « انجمن یا اجتماع اهانت شده »، به محکمه بکشانند. این قوانین عملا برای تعقیب « یهود ستیزی » احتمالی و « رویزیونیزم (تجدید نظر طلبی، م.) » در رابطه با شووا، وضع شده اند. با آنکه اغلب این قوانین از جانب محاکم رد میشوند، اما چنین برخورد ها در نظام حقوقی با اذیت و ارعاب توام میباشند. فرانسه یکی از جمله کشورهای نادری است که در آن جنبش BDS (بایکوت، ممانعت از سرمایه گذاری، تحریم) بر ضد استعمار اسراییلی همچنان میتواند زیر نام « دامن زدن به تنفر نژادی » به محکمه کشانده شود.
سازمان خشونت گرا بنام لیگ دفاع یهود (LDJ) یک سازمان شناخته شده میباشد، که در ایالات متحده و حتا در خود اسراییل به جرم غارت کتابخانه ها و یا ضرب و شتم افراد جداگانه و بعضا سالمندان، غیر قانونی اعلام گردیده است. زمانی که تجاوز گران شناسایی میشوند، فرار به اسراییل یک راه نجات خوبی برایشان محسوب میشود. قربانیان LDJ، در مقایسه با یک شهروند یهود، که قربانی یک پرخاشگری نه چندان با اهمیت گردیده است، در افکار عامه هرگز ندای مثبت و تشویقی ندارند. گذشته از آن، سیاستمداران فرانسه هر سال در یک ضیافت شام که از جانب CRIF ترتیب میشود، با عین شعف که در ایالات متحده برای شرکت در ضیافت شام از جانب AIPAC وجود دارد – نه به دلیل حمایت مالی از کارزار انتخاباتی شان، بل به منظور احساسات نیک شان، شرکت میکنند.
فرانسه دارای بزرگترین اجتماع یهودیان در اروپای غربی است، یعنی جمعیتی که اکثریت شان در هنگام اشغال آلمان، زمانیکه مهاجران یهود به اردوگاه های کار اجباری گسیل میشدند، موفق به فرار شده بودند، اضافه بر آن، اجتماع یهودیانی که از مدتهای دور در این کشور اقامت گزیده بودند و همچنان تعداد زیادی که از شمال آفریقا تازه وارد شده اند. این همه، در موفقیت های پویا و حضور در حرفه های عام و شناخته شده (خبرنگاری، شاو بیزنس و همچنان رشته های علمی و پزشکی)، به این جمعیت بطور قابل ملاحظه یی ممد واقع گردیده است.
از میان جمع احزاب سیاسی فرانسه، حزب سوسیالیست (بطور خاص از مجرای حزب کار شیمون پرز که عضو سازمان سوسیالیست جهانی میباشد) حزبی است که نزدیک ترین روابط تاریخی با اسراییل را دارد. در سالهای 1950، زمانی که فرانسه با جنبش آزادی بخش ملی الجزایر در نبرد بود، دولت فرانسه (از طریق آقای پرز) به اسراییل در پروژه تولید سلاح اتمی سهیم شد. امروز حزب کار نی، بل حزب راست افراطی بر اسراییل حکومت میراند. دیدار دوستانه اخیر فرانسوا اولاند با بنیامین نتانیاهو نشان داد که جهت گیری راستگرای زنده گی سیاسی در اسراییل هر گز باعث تضعیف روابط تنگ تر از پیش با آن کشور نگردیده است.
همچنان جامعه یهودیان که به مراتب کوچک تر از اجتماع مهاجران عرب شمال آفریقا و یا مهاجران سیاه پوست از مستعمره های سابق فرانسه در آفریقا است، در نظر گرفته نمیشود. چند سال پیش، پاسکال بونیفاس، یک روشنفکر نامدار عضو حزب سوسیالیست، محتاطانه رهبران حزب را هشدار داده بود که تمایل آنها به نفع اجتماع یهود، میتواند مشکلات انتخاباتی ایجاد نماید. این هوشیار باش که در یک سند تحلیل سیاسی نمایان شده بود، اعتراض های را باعث گردیده بود که تقریبا به قیمت از دست دادن زنده گی حرفه او تمام شد.
هکذا این واقعیت وجود دارد که: احساس فرانسویان عرب تبار یا آفریقایی تبار نسبت به « گرایش گروهی » یهودیان که نفوذ گذار تر از هر کس دیگر است، کاملا روشن است.
استفاده های سیاسی از هولوکاست
چندی قبل، نورمن فینکلشتاین نشان داده بود که ممکن است بکار گیری هولوکاست تهی از اصالت باشد : بطور مثال، باز ستانی اجباری مقادیر هنگفت پول از بانک های سویس. اما شرایط در فرانسه در این هنگام کاملا متفاوت است. جای شک نیست که درخواستهای مکرر شووا به نحوی محافظت از اسراییل بوده است، بخاطر خصومت های ناشی از عملکرد های تخریب کارانه اش در فلسطین. اما مذهب هولوکاست یک تاثیر سیاسی عمیق تر دیگری را دارا است که با سرنوشت یهودیان رابطه مستقیم ندارد.
بیشتر از هر چیز دیگر، آوشویتس به عنوان چنان نمادی ارزیابی گردید که به ملی گرایی (ناسیونالیزم) می انجامد. اگر نقش کم رنگ فرانسویان در این امور [آوشویتس] یعنی شکست نظامی شان و در نتیجه اشغال کشور توسط آلمان نازی را در نظر بگیریم، اشاره با آوشویتس در بوجود آوردن یک احساس بد ضمیری (احساس خجلت، م.) در اروپا و بطور اخص در فرانسویان مورد استفاده قرار گرفته است. برنارد – هانری لیوی، نویسنده یی که تاثیر گذاری اش بر سیاست فرانسه در این سالهای پسین به مقیاس عظیمی افزایش یافته است (او بود که رییس جمهور سارکوزی را به جنگ لیبیا ترغیب نموده بود)، کار حرفه یی خود را با حمایت از اینکه « فاشیزم » با « ایدیولوژی فرانسوی » هم سان است، آغاز کرده بود. احساس گناه، احساس گناه، احساس گناه. شماری از نویسنده گان و شخصیت های شناخته شده، با جاه زدن آوشویتس به مثابه مهم ترین حادثه تاریخ معاصر، بطور پیش فرض، قدرت رشد یابنده اتحادیه اروپا به عنوان بدیل ضروری ملت های اروپا را، که ذاتا « بد » هستند، توجیه نمودند. دیگر هرگز آوشویتس تکرار نشود ! دولتهای ملی در یک بوروکراسی تکنوکراتیک فارغ از نفوذ عاطفی شهروندانی که امکان دارد رای غلط بدهند، منحل شدند. شما خود را فرانسوی احساس میکنید؟ یا آلمانی؟ شما باید بخاطر آوشویتس – خود را مقصر احساس کنید.
اروپایی ها کمتر از پیش نسبت به اتحادیه اروپا خوشبین اند، به سببی که این اتحادیه اقتصاد آنها را نابود میکند و هر گونه کنترل دموکراتیک را از آنها میگیرد. آنها میتوانند در مورد ازدواج همجنس گرایان رای دهند، اما برای هیچ یک از تدابیر کینزی (کینز اقتصاد دان مشهور انگلیسی، م.) و کمتر سوسیالیست، نمیتوانند رای خویش را ارایه دارند. احساس گناه بخاطر گذشته، دست کم وفا داری آنها نسبت به خواب اروپایی را حفظ میکند.
اگر از روی عکس ها داوری شود، اکثریت دوست داران دیودونه افراد جوان اند، میان 20 تا 30 سال. آنها دو نسل پس از جنگ دوم جهانی تولد یافته اند. آنها روزهای زنده گی خویش را همواره با شنیدن حکایت های شووا سپری نموده اند. اضافه تر از 300 مکتب (مدرسه) پاریس، لوحه های یادبود از سرنوشت فاجعه بار کودکان یهود، که به اردوگاه های نازی فرستاده شده بودند، را به نمایش گذاشته اند. چی تاثیراتی اینهمه بجا میگذارد؟ شمار زیادی که سالهای طولانی پس از این حوادث وحشتناک تولد یافته اند، به نظر میرسد که همه شان خود را گناه کار احساس میکنند – اگر بخاطر آن نیست که آنها خود چنین کاری را انجام نداده اند، پس برای آنست که در صورت داشتن چنین امکانات، آنها هم میتوانستند چنین کاری را انجام دهند [یعنی اگر در آن دوره میزیستند].
زمانی که دیودونه آهنگ قدری تبعیضی سابقه کاکاو داغ، از « سرزمین های حاره » را به آهنگ اناناس شووا تغییر داد، علاقمندان وی بطور گروهی از آن استقبال کردند. من میتوانم تصور کنم که آنها به جای خود شووا، بیشتر آنهای را به تمسخر گیرند که همواره برایشان از حوادثی یاد آوری مینمایند که میتوانست آنها را گناهکار، بی معنی و ناتوان جلوه دهد. بخش قابل ملاحظه یی از این نسل، در حالیکه آینده خود شان روشن نیست، از شنیدن حکایت های مربوط به سالهای ١٩٤٥- ١٩٣٩ به سیر آمده اند.
هیچ کس نمیداند که اینهمه چی زمانی متوقف خواهد شد.
به روز جمعه گذشته، نیکولا انلکه، یک فوتبال باز شناخته شده از تبار آفریقایی – بلجیمی [2] که در انگلستان بازی میکند، پس از به ثمر رساندن یک گول، ژست کنل را به رسم همبستگی با دوست خویش دیودونه مبالا مبالا اجرا کرد. به تعقیب این حرکت ساده و در اساس بی معنی، جار و جنجال دوباره به اوج خود رسید.
در مجلس ملی فرانسه، مایر حبیب از « فرانسوی های مقیم خارج » نماینده گی مینماید – 4000 تن اسراییلی های فرانسوی تبار [3]. در دوشنبه گذشته، او در تویتر نوشت که « کنل نیکولا انلکه غیر قابل تحمل است ! من قانونی را پیشنهاد خواهم کرد تا این نوع نمایش سلام نازی توسط ضد یهودیان را منع قرار دهد. »
فرانسه قانون های را وضع کرده است که « یهود ستیزی را مجازات میکند »، اما نتایج آن برخلاف است. چنین قوانینی به ساده گی ایده یی را که مبنی بر آن، « یهودیان کشور را رهبری میکنند » تایید میکنند و در ارتقای روحیه یهود ستیزی نقش بازی میکنند. زمانی که یک جوان فرانسه، یک فرد فرانسوی – اسراییلی را میبیند که یک ژست ساده را به یک جرم مبدل میکند، زمانیکه اجتماع یهودیان به تحرک در می آیند تا هنرمند مورد علاقه آنها را سرزنش کنند، این تنها میتواند یهود ستیزی را تقویت نموده و حتا آنرا تسریع بخشد.
تنها چیزی که باقی میماند اینکه در این تنش، تناسب قوا بسیار غیر مساوی است. یک طنز پرداز تنها سلاحی که دارد، متن هایش و دوستدارانش استند که میتوانند در صورت افزایش تنش، از هم پراکنده شوند. در جانب دیگر ایدئولوژی حاکم و قدرت دولتی قرار دارد.
در چنین درگیری ها، صلح مدنی وابسته است به خرد و توانایی آنهایی که قدرت بیشتر در خویشتن داری را در اختیار دارند. اگر آنها در این جهت عمل نکنند، در آن صورت این بازی بدون برنده خواهد بود.
[1] نگارنده از حق ادعای جناج مدنی حرف میزند، NdT.
[2] فامیل انلکه در حقیقت از تبار جزایر انتیل میباشند، NdT.
[3] در حقیقت بیشتر از 78000 هموند در ثبت و شمار انتخاباتی، NdT.