دولت ایالات متحده عمیقاً به جناح های مختلف تقسیم شده و در عین حال به ندرت افردی پیدا می شوند که از بارک اوباما تبعیت کنند، و به همین علت رئیس جمهور وقت بسیاری صرف حل مسائل مرتبط به اختلاف نظرهای گروهی می کند و در نتیجه کمتر به تحمیل دیدگاه های خودش نائل می آید. اوباما پس از حذف دار و دستۀ پترائوس- کلینتون، کشف کرد که فلتمن Feltman و پاور Power توطئۀ خودشان را به پیش می برند. تی یری میسان در اینجا کارنامۀ حرفه ای سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد سامانتا پاور Samantha Power و شوهرش کاس سانشتاین Cass Sunstein استاد حقوق و نظریه پرداز نظریۀ دیکتاتور ملایم را مورد بررسی قرار می دهد.
منتخب نمایندگی دائمی ایالات متحده در شورای امنیت در سال 2013، خانم سفیر سامانتا پاور، رهبر « شاهین های لیبرال » و به نوعی نماینده ای بارز برای « نئو محافظه کاران » در راستای گسترش مداخله جوئی های «امپراتوری آمریکا» است. طی سخنرانی تأیید صلاحیت توسط سنا، او با فریاد گفت : « این کشور بزرگترین کشور روی زمین است. من هرگز بخاطر آمریکا طلب بخشایش نمی کنم ! » [1].
دوران جوانی سامانتا پاور
متولد سال 1970 در انگلستان و بزرگ شدۀ ایرلند است، در سن 9 سالگی همراه مادرش که پدر پیانیست او را ترک کرده بود تا با یک پزشک ثروتمندتر دوباره ازدواج کند به ایالات متحده مهاجرت می کنند. پس از تحصیلات درخشان در رشتۀ حقوق از دانشگاه ییل Yale او به عنوان روزنامه نگار ورزشی در سی ان ان استخدام شد، شبکۀ اطلاعات بین المللی که گروه نگارشی آن اعضای چهارمین گروه عملیات روانی «فورت براگ» Fort Bragg [2] را در خود جای داده بود (فورت براگ در کارولینای شمالی یک پایگاه نطامی ایالات متحده است که چندین یگان نیروهای عملیات ویژه و لشکر 82 هوابرد در آن مستقر می باشند).
سامانتا پاور به Carnegie Endowment for International Peace بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی به عنوان معاون مورتون آبراموویچ Morton Abramowitz می پیوندد، علاوه بر این او مدیریت بنیاد ملی برای دموکراسی National Endowment for Democracy را نیز به عهده داشت که هم طراز سازمان سیا است.
طی جنگ بوسنی- هرزگوین برای Boston Globe, The Economist, New Republic، و U.S. News and World Reportبه عنوان گزارشگر کار می کند. در اینجا با ریچارد هولبروک Richard Holbrooke آشنا می شود که از این پس کارشناسی و راهنمائی او را به عهده می گیرد. در پایان جنگی که ایالات متحده برای تجزیۀ یوگوسلاوی راه انداخته بود، هولبروک استقلال بوسنی و هرزگوین را به ریاست جمهوری علی عزت بیگویچ سازماندهی کرد.
سامانتا پاور نمی توانست آگاه نباشد که پیرامون بیگویچ سه مشاورحلقه زده اند : ریچارد پرل Richard Perle به حساب دیپلماسی نئو محافظه کاران ایالات متحده، برنارد هانری لوی Bernard-Henri Lévy برای ارتباطات لابی گرای فرانسوی، و برای مسائل نظامی اسامه بن لادن اسلامگرای سعودی [3].
و چون که فعالیت رسانه ای برای او کافی نبود، سامانتا پاور تحصیلاتش را در مدرسۀ کندی دولتی را از سر می گیرد و در آنجا در سال 1998 Carr Center for Human Rights Policy را ایجاد می کند. باید دانست که از دیدگاه سامانتا پاور«حقوق بشر» به مفهوم آنگلوساکسون مطرح می باشد یعنی حفاظت از بشریت در مقابل انحرافات قدرت های دولتی. به عنوان ابر قدرت، امپراتوری باید دارای یک سیاست حقوق بشری باشد و برای تحقق چنین امری نیز باید کارمندان عالی رتبه ای را متشکل سازد.
از دیدگاه فرهنگی چنین بینشی در مقابل طرز تلقی کشورهای لاتین قرار می گیرد که بر عکس از «حقوق بشر و شهروند» حرف می زنند. از دیدگاه آنها مسئله به شکل محدود ساختن قدرت دولت مطرح نمی گردد، بلکه می بایستی قانونیت آن را زیر علامت سؤال برد، در نتیجه نمی توانیم از «سیاست حقوق بشر» حرف بزنیم، به این علت که حقوق بشر، به معنای مداخلۀ مردم در سیاست است.
مرکز Carr برای سیاست حقوق بشر توسط بنیانگذار قدیمی جرج کار Gregory C. Carr و بنیاد لبنانی- سعودی رفیق حریری تأمین مالی شد.
در سال 2001 خانم استاد سامانتا پاور به عنوان مشاور در هیئت بین المللی در مداخلات و حاکمیت دولت ها که توسط کانادا ایجاد شده بود شرکت کرد. و این آغاز همان اصطلاح «مسئولیت حفاظتی» است.
کارشناسان این نظریه را مطرح می کنند که برای پیشگیری از کشتار، مثل وضعیتی که در سربرنیتسا یا روآندا پیش آمد، در صورتی که دولتی وجود نداشته باشد، شورای امنیت باید مداخله کند.
سال بعد، سامانتا پاور شاهکار خود را منتشر کرد : معضلی برخاسته از جهنم، آمریکا و قرن نسل کشی
(A problem from Hell : America and the Age of Genocide). این کتاب که خیلی پیچیده بنظر می رسد برندۀ جایزۀ پولیتزر Pulitzer خواهد شد. گرچه با نسل کشی ارمنی ها آغاز می شود تا با نسل کشی آلبانی هائی که در کوزووو قربانی شدند خاتمه یابد، موضوع بطور کلی روی محور اصلی نسل کشی یهودی های اروپا توسط آلمان نازی و نظریۀ حقوقی رافائل لمکینز Raphaël Lemkins مورد بررسی قرار گرفته است. لمکینز در دوران بین دو جنگ جهانی در ورشو دادستان بود. به عنوان کارشناس در جامعۀ ملت ها، جنایاتی که توسط امپراتوری عثمانی علیه مسیحی ها (1915-1894 ) صورت گرفته بود را افشا کرد — از جمله علیه ارمنی ها — سپس توسط عراق علیه آشوری ها (1933). طی جنگ دوم جهانی، از تهاجم نازی ها علیه یهودی ها جان سالم به در برد و به ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا به مقام مشاور وزارت جنگ نائل آمد. تمام خانوادۀ او که بر جا مانده بودند کشته شدند. به تدریج، او اصطلاح «ژنوسید» (نسل کشی) را برای تعریف سیاستی که هدفش نابود کردن یک گروه خاص قومی هست را رایج ساخت. سرانجام او به عنوان مشاور دادستان ایالات متحده در دادگاه نورمبرگ برگزیده شد و طی آن چندین نفر از رهبران نازی را به جرم «ژنوسید» محکوم کرد.
از دیدگاه سامانتا پاور، رافائل لمکینز راهی را باز کرد که ایالات متحده باید در پیش بگیرد. تنها سناتور ویلیام پراکسمیر William Proxmire (خویشاوند راکفلر) تا کسب تأیید سنا در سال 1986 برای منشور پیشگیری و مبازه علیه نسل کشی به تلاش هایش ادامه داد. به عنوان تنها ابر قدرت جهان، ایالات متحده از این پس وظیفه دارد در جائی که «حقوق بشر» ضروری می سازد مداخله کند.
با این وجود، هیچگاه خانم پروفسور سامانتا پاور در مورد مسئولیت ایالات متحده در کشتارهای معاصر، چه به شکل مستقیم (کره، ویتنام، کامبوج در سال 1969 تا 1975، عراق در سال 1991 تا 2003) و یا به شکل غیر مستقیم (اندونزی، پاپوآ، تیمور شرقی، گوآتمالا، اسرائیل و آفریقای جنوبی) چیزی نمی گوید. « مسئولیت حفاظتی » بهانۀ تئوریک موجه را به شکل مابعدی در اختیار می گذارد، «جنگ بشردوستانه» در کوزووو از این نوع بود.
یعنی موضوعی که پروفسور ادوارد هرمن Edward Herman به این شکل خلاصه کرده است : «از دیدگاه او، ایالات متحده مسئله نیست، راه حل است ».
« مسئولیت حفاظتی » به « وظیفه ای اخلاقی » تبدیل شد که از این پس واشنگتن را مجاز می دانست که در هر کشوری که در آن نسل کشی صورت بگیرد و یا به چنین طرحی متهم گردد مداخله کند و برای راه اندازی جنگ دیگر ضرورتی نداشت که کشور هدف گیری شده دچار چنین ضعفی باشد، تنها یک بهانه کافی خواهد بود.
در سال 2012 سامانتا پاور با سریال ویدئوئی دانشگاه برکلی تحت عنوان گفتگو با تاریخ Conversations with History مصاحبه ای دارد، از او می پرسند، از دیدگاه شما در صورتی که جنگی بین اسرائیل و فلسطین بالا بگیرد و در عین حال نسل کشی را نیز ممکن سازد، واکنش مطلوب ایالات متحده چه باید باشد، او به عنوان پاسخ، توصیه می کند که باید نیروئی سنگین برای جدا سازی دو طرف منازعه گسیل کنند. این پاسخ به دلیل جانبداری نکردن از اسرائیل دست آویزی شد تا او را به ضد سامی متهم کنند. در ادامۀ این جریان، او مجبور شد از تعدادی از شخصیت های یهودی آمریکائی درخواست کمک کند، افرادی مانند آبراهام فوکسمن Abraham Foxman از اتحادیۀ ضد افتراء Anti-Defamation League تا او را از این وضعیت دشوار نجات دهند و چهرۀ خدشه دار شدۀ او ترمیم گردد.
از این پس، سامانتا پاور خود را در دولت می بیند. بطور مختصر وارد گروه اردوی انتخاباتی ژنرال وسلی کلارک Wesley Clark شد. البته فرماندۀ ارشد ناتو در کوزووو برای کسب قدرت حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری در حال توطئه چینی بود.
در سال 2006 – 2005 او توسط سناتوری که ناگهان از سنا سردرآورده بود یعنی بارک اوباما دعوت شد. این جوان حقوقدان از نورچشمی های مشاور امنیت ملی زیبیگنیف برژینسکی و در عین حال از پشتیبانی دیوید راکفلر نیز برخوردار بود. سامانتا پاور از طرح تبدیل این مرد جوان سیاه پوست به رئیس جمهور آیندۀ ایالات متحدۀ آمریکا مطلع شد و از پست هایش در هاروارد کناره گیری کرد و به هدف کسب مقام وزیر امورخارجه در دولت آینده به گروه او پیوست.
در سال 2006، اوباما سفر پارلمانی عجیبی را به آفریقا تدارک می دید، در واقع مأموریت سازمان سیا برای زمینه سازی تغییر رژیم در کنیا بود، یعنی کشور نیاکان خود او [4]. سامانتا پاور مسئول آماده سازی جا به جائی ها شد و به ویژه مرحله ای که مربوط بود به اردوگاه های پناهندگان در دارفور.
او به شکل گسترده در نگارش شهامت امیدوار بودن شرکت کرد : بینش نوین سیاسی آمریکائی —
(The Audacity of Hope : Thoughts on Reclaiming the American Dream)، کتابی که بارک اوباما را به مردم آمریکا معرفی کرد و راه کاخ سفید را برای اوهموار ساخت.
از این پس چهرۀ اجتناب ناپذیر روشنفکر امپریالیست، سامانتا پاور چهرۀ سرجیو وییرا دوملو Sérgio Vieira de Mello برزیلی را تداعی می کند. یعنی دیپلماتی که پیش از آن که در عراق به سال 2003 به قتل برسد، مقام کمیساریای عالی حقوق بشر در سازمان ملل متحد را به عهده داشت در حالی که امیدوار بود در آینده به مقام دبیر کل سازمان ملل متحد ارتقاء یابد. سامانتا پاور در سال 2008 زندگینامۀ پر شوری را به او اختصاص می دهد : پاسداری از آتش : سرجیو وییرا دوملو و مبارزه برای نجات جهان. او فرصت طلبان دیگری را تحت تأثیر قرار داده، از جمله برنارد کوشنر فرانسوی که به عنوان نمایندۀ ویژۀ دبیر کل سازمان ملل متحد در کوزووو (2001 – 1999) جانشین سرجیو وییرا دوملو شد و سپس با میانجیگری واشنگتن به عنوان وزیر امور خارجه در دولت نیکلا سرکوزی (2010- 2007) برگزیده شد.
سامانتا پاور در بطن سازمان های مداخله طلب فعالیت می کند، به ویژه گروه بحران بین المللی International Crisis Group متعلق به میلیارد مجارستانی جرج سوروس George Soros و Genocide Intervention Network که به United to End Genocide تبدیل شده است.
سامانتا پاور و کاس سانشتاین
در تماس با بارک اوباما، او با یکی از دوستانش ملاقات می کند، پروفسور کاس سانشتاین که مثل او در 21 سپتامبر به دنیا آمده ولی شانزده سال از او مسن تر است. او مدت مدیدی در شیکاگو تدریس کرده، و در آنجا با سیاستمدار جوان آشنا می شود، بعد به هاروارد می رود و دفتر کارش نیز تنها یک خیابان با دفتر سامانتا فاصله دارد. هر دو در کام بلند پروازی و آماده برای هر کاری که بتواند آنها را به شهرت برساند. در ژوئیۀ 2008، در ایرلند ازدواج می کنند، سامانتا کاتولیک است و کاس یهودی کابالیست. در مجموع زوجی را تشکیل می دهند که روزنامه نگار پوپولیست گلن بک Glenn Beck آنها را «خطرناک ترین زوج آمریکا» نامیده است.
کاس سانشتاین نویسندۀ پر حرف هر سال چندین کتاب می نویسد و با چند تریبون آزاد در روزنامه های بزرگ، دربارۀ هر مسئله ای نظریه ای دارد، از مالیات تا حقوق حیوانات. او از اهالی دانشگاه است و دورادور بیش از همه در نشریات ایالات متحده از او نقل قول آورده شده است [5].
و به همین علت، سانشتاین به شکل دائمی برای دفاع از قدرت دولت علیه آنهائی که مدعی حقوقشان هستند و یا فراخواست حقوقی دارند نوشته است، چه برای پشتیبانی از هیئت های نظامی جرج بوش در گوآنتانامو و چه برای مبارزه علیه نخستین قانون اصلاحی (آزادی بیان).
به عبارت دیگر، در حالی که سامانتا پاور از «حقوق بشر» تجلیل به عمل می آورد و به مرجع فکری در این زمینه تبدیل شده، شوهرش کاس سانشتاین با قدرت تمام علیه آن مخالفت می ورزد و به عنوان مرجع حقوقی در این زمینه شهرت یافته است. آنها می توانند از هر چیزی دفاع کرده و با همان شور و حرکت آن را مردود سازند، تنها به این شرط که برایشان استفاده داشته باشد.
سانشتاین همراه با اقتصاددان رفتارگرا ریچارد تالر
Richard Thalerکتاب : «کمک رسانی : چگونه تصمیم های مرتبط به امور بهداشتی، مالی و خوشبختی را بهبود بخشیم » را منتشر کردند :
(Nudge : Improving Decisions about Health, Wealth, and Happiness)
نویسندگان آن دسته از تأثیرات اجتماعی را بررسی می کنند که مصرف کنندگان را به انتخاب های بد تشویق می کند. بر این اساس، آنها نظریه ای را مطرح می سازند که با تکیه بر همان تأثیرات اجتماعی می توان مصرف کنندگان را به «انتخاب های خوب» واداشت. و این همانی است که آنها «پدرخواندگی لیبرال» می نامند، یعنی یک ناسازه گوئی که رسماً روش تحریف افکار عمومی را تشویق می کند.
در سپتامبر 2015 رئیس جمهور اوباما «پدرخواندگی لیبرال» را به سیاست نوینش تبدیل کرد و ابزارهائی در اختیار دولت قرار داد تا این نوع «کمک رسانی ها» را افزایش دهند [6].
طی اردوی انتخاباتی 2008-2007، سانشتاین به همراهی آدریان ورمول Adrian Vermeule پرونده ای را برای دانشگاه های شیکاگو و هاروارد به رشتۀ تحریر در آوردند که به عنوان نظریۀ ای معتبر برای مبارزه علیه «نظریۀ توطئه» در دستور روز دولت اوباما ثبت شود، یعنی ضد اعتراضاتی که علیه صرف و نحو رسمی جریان داشت، و متعاقباً الهام بخش رئیس جمهور فرانسوآ هولاند و بنیاد ژان ژورس شد [7]. به نام دفاع از « آزادی » در مقابله با افراط گرائی، در نتیجه نویسندگان برنامه ای برای تخریب و نابود سازی این مخالفان عرضه کردند :
«به سادگی می توانیم به تعدادی پاسخ ممکن بیاندیشیم :
1- دولت می تواند نظریات توطئه باور را ممنوع اعلام کند.
2- دولت می تواند برای آنهائی که چنین نظریاتی را منتشر می سازند مالیات و جریمه تعیین کند.
3- دولت می تواند ضد گفتاری برای بی اعتبار سازی نظریات توطئه باور راه اندازی کند.
4- دولت می تواند بخش خصوصی معتبری را برای ضد گفتار بسیج کند.
5- دولت می تواند در ارتباطات غیر رسمی افرادی را به خدمت بگیرد و مشوق آنها باشد» [8].
این است آن دیکتاتوری که در دستکش مخملی قالب کرده اند و امروز به راه افتاده.
کاس سانشتاین توسط رئیس جمهور در رأس OIRA گماشته شده که دفتری رسمی در کاخ سفید است که به تسهیل امور تشریفات اداری می پردازد. ولی او در سال اول به کار دیگری می پردازد : یعنی به جستجوی دلیل و برهان های اقتصادی می پردازد تا ضرورت منع انتشار کربن در آتمسفر را توجیه کند.
خبری خوب برای رئیس جمهور اوباما که، وقتی که او برای ال گور Al Gore معاون رئیس جمهور و شریک مالی او دیوید بلود David Blood کار می کرد، وضعیت تغییرات آب و هوائی در رابطه با وضعیت شرکت ها با مسئولیت محدود را نوشت و به همین گونه تغییرات بورس در رابطه با حق انتشار کربن در شیکاگو، یعنی دلیل برهان هائی که بعداً فرانسوآ هولاند و وزیر امور خارجۀ او لوران فبیوس از آن برای آماده کردن Cop 21 (کنفرانس دربارۀ تغییرات آب و هوائی) استفاده کردند و بر این اساس دوستانشان را به ثروت رساندند [9].
سامانتا پاور، از دانشگاه آلامد تا زن قدرتمند
به اردوی انتخاباتی بازگردیم. در مصاحبه ای با اسکاتزمن Scotsman (روزنامۀ اسکاتلندی)، سامانتا پاور هیلاری کلینتون رقیب اوباما را به هیولائی تشبیه کرد که می تواند برای بدست گرفتن قدرت هر کسی را با دروغ پردازی هایش آلوده سازد (اشاره به بحث و جدل انتخابانی دربارۀ قرار داد بازرگانی آزاد آمریکای شمالی است North American Free Trade Agreement). رویدادی موجب می شود که او استعفا بدهد. سپس راهنمای او ریچارد هولبروک (که نسل کشی تیمور شرقی را در پوشش خود داشت) به عنوان میانجی به خدمت گرفته شد تا اختلاف پیش آمده بین این دو زن را حل کند.
طی دوران انتقال ریاست جمهوری، او با مشاور امنیت ملی آینده توماسس دانیلون Thomas Donilon و وندی شرمن Wendy Sherman روی جانشینی وزارت امور خارجه کار می کرد. ولی سرانجام، هیلاری کلینتون 64 ساله، بانوی اول سابق و سناتور قدیمی است که به مقام وزیر امور خارجه برای رئیس جمهور اوباما نائل می آید و نه خانم سامانتا پاور- سانشتاین جوان.
سامانتا پاور به عنوان معاون ویژۀ ریاست جمهوری و مدیر دفتر امور چند جانبه و حقوق بشر در کاخ سفید برگزیده می شود، و به سهم خود دیوید پریسمن David Pressman معاون سابق مادلن آلبرایت Madeleine Albright را در شورای امنیت ملی به عنوان مدیر امور جنایات جنگی و خشونت انتخاب می کند. او با جان پراندرگیست John Prendergast سازمانی برای گسترش توده ای نظریۀ ارتکاب به نسل کشی در دارفور ایجاد می کنند، Not on Our Watch (نه در سازمان دیدبان ما) و در این سازمان بازیگران مشهور هالیوودی مانند جرج کلونی George Clooney یا مت دیمون Matt Damon را نیز بسیج کرده بودند.
در پی همین حرکت، سامانتا پاور برای ایجاد شورای پیشگیری از جنایات، سرانجام به کسب توافق رئیس جمهور اوباما نائل می آید. این شورا شامل چندین آژانس ایالات متحده می شد [10].
شگفت آور این است که این سازمان هرگز گزارشی منتشر نکرد و تنها به یک گردهمآئی در کنگره بسنده کرد. تنها می دانیم که در آنجا عملیات موفقیت آمیز کنیا را تبریک گفته اند، یعنی موضوعی که با سفر سازماندهی شدۀ سناتور اوباما توسط سیا و سامانتا پاور به آفریقا تلاقی پیدا می کند، یعنی با طرح تغییر رژیم که خیلی به دور از اجتناب از نسل کشی، به بهای کشتار قبایلی انجامید که با زیرکی تمام تحریکشان کرده بودند. سرانجام، بنظر می رسد که وقتی داعش پاکسازی قومی در بخش سنی عراق را آغاز کرد، این شورا نیز سر به نیست شد [11].
در اکتبر 2009، سامانتا پاور مسائل اساسی سخنرانی اوباما برای دریافت جایزۀ صلح نوبل را نوشت. در این نوشته او به بررسی نظریۀ اخلاق در اشکال تغییر پذیر بر پایۀ وضعیت های متنوع می پردازد : یک رئیس جمهور باید از قدرت استفاده کند و متأسفانه نمی تواند مثل ماهاتما گاندی یا مارتین لوتر کینگ عمل کند.
در شورای امنیت ملی است که سامانتا پاور با «سفیر سابق ایالات متحده» در لبنان، جفری فیلتمن Jeffrey Feltman معاون هیلاری کلینتون آشنا می شود که در آن دوران در حال آماده سازی «بهار عرب» بود. طرح بر این اساس بود که رژیم های لائیک عرب (تونس، مصر، لیبی، سوریه و الجزائر) را سرنگون کنند — چه با ایالات متحده هم پیمان باشند یا نباشند — و اخوان المسلمین را بجای آنها به قدرت برسانند.
وقتی معمر قذافی اعلام کرد که کشورش توسط القاعده مورد حمله قرار گرفته، ارتش لیبی را به سوی بنغازی فرستاد تا پایگاه های نظامی اشغال شده توسط تروریست ها را باز پس بگیرد، و رسماً اخطار کرد که اگر تسلیم نشوند «رود خون جاری خواهد ساخت»، و سامانتا پاور نیز پاسخی برای این اخطار اعلام شده آماده داشت. و از سوی دیگر آژانس های خبری غرب درگیری های لیبی را بگونه ای در اذهان عمومی منعکس کردند که گوئی در لیبی مردم انقلاب کرده اند و قذافی نیز مردم خودش را به کشتار جمعی تهدید کرده است.
در نتیجه، ایالات متحده باید از نسل کشی که در شرف وقوع است جلوگیری کند. با شتاب، جنگ علیه لیبی که از سال 2001 طرح ریزی شده بود به اجرا گذاشته شد. عملیات به بهای جان 160000 نفر و آواره شدن بیش از 4 میلیون نفر از مردم لیبی تمام شد.
سفیر در سازمان ملل متحد و رهبر شاهین های لیبرال
بارک اوباما در دور دوم ریاست جمهوری اش بر آن شد تا جنگ طلبانی که پشت سر او توطئه می کردند را از جلوی دست و پایش بردارد. رئیس سازمان سیا ژنرال دیوید پترائوس David Petraeus را با دستبند به مچ هایش بازداشت کرد، و هیلاری کلینتون را نیز برکنار نمود. وزارت امور خارجه که سامانتا این همه خوابش را دیده بود، با وضعیت جدید دوباره برای او ممکن شده بود ولی رئیس جمهور اوباما برای این پست جان کری 70 ساله را انتخاب کرد، طی 28 سال سناتور و نامزد قدیمی ریاست جمهوری ایالات متحده، با این وجود سامانتا پاور به عنوان سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد برگزیده شد.
پاور تا اینجا خود را فرمانبردار نشان داد، با پشتیبانی از «بهار عرب»، ولی توافق با روسیه را در کنفرانس ژنو پذیرفت. در سازمان ملل متحد جفری فیلتمن معاون سابق هیلاری کلینتون را بازیافت که ریاست امور خارجۀ سازمان را به عهده دارد، یعنی کارفرمای واقعی سازمان ملل متحد. از تاریخ انتخابش در ژوئن 2012 فیلتمن مخفیانه بیانیۀ ژنو را تخریب می کند [12]. مرد زیرک و کاردانی است و طولی نخواهد کشید که سفیر بلند پروازی مثل سامانتا پاور را دور از چشم جان کری وزیر امور خارجۀ جدید به جبهۀ خودش بکشاند.
درک این طرح ساده است : پاور باید با روس ها و ایرانی ها وقت بدست بیاورد، در حالی که فیلتمن عربستان سعودی و ترکیه را برای تسلیم بی قید و شرط جمهوری عرب سوریه می فریبد، و ژنرال های امریکائی پترائوس و آلن جنگ سرّی را برای سرنگونی بشار اسد سازماندهی می کنند. اگر همه چیز مرتب پیش برود، ایالات متحده پیروز خواهد شد، روسیه از خاورمیانه بیرون رانده می شود، ایران در محاصره قرار می گیرد و رئیس جمهور اوباما نیز در مقابل عمل انجام شده قرار خواهد گرفت.
در واقع، سامانتا پاور دست به هر کاری خواهد زد تا راه حل سیاسی برای سوریه را به شکست بکشاند.
در مورد مسئلۀ سوریه، سامانتا پاور به زودی با Syrian Emergency Task Force کار خواهد کرد که خود را به عنوان یک گروه از سوری های انقلابی معرفی کرده اند و می بایستی حساسیت رهبران آمریکا را تشویق کنند. این گروه در واقع توسط معز مصطفی مدیریت می شود که یک فلسطینی عضو اخوان المسلمین، معاون پارلمانی سابق جان مک کین و روزنامه نگار سابق الجزیره بوده است و برای مؤسسۀ واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک (اتاق فکری AIPAC) کار می کند و برای اهداف مختلفی در چهار چوب «بهار عرب» شرکت دارد. معز مصطفی برای استقرار محمد مرسی TV Sawatel را در مصر مدیریت می کرد، سپس مدیریت Libyan Council of North America را به عهده داشت. او بود که سفر مک کین به سوریه و ملاقات با خلیفۀ آیندۀ داعش را در ماه مه 2013 سازماندهی کرد [13].
وقتی رسانه های غربی از کشتار شهروندان در غوطه در حومۀ دمشق با سلاح شیمیائی افکار عمومی را مطلع ساختند و آن را به عنوان حرکتی از سوی «رژیم بشار» علیه «مخالفان دموکراتیک» تلقی کردند، سرانجام سامانتا پاور فرصتی یافت تا به دفاع از مردم بیچاره برخیزد. در گردهمآئی در Center for American Progress (اتاق فکری برای ترقی خواهان)، او «بمباران محدود برای پیشگیری و جلوگیری از استفادۀ سلاح شیمیائی احتمالی در آینده» را پیشنهاد کرد. ولی خبردار شد که در واقع این عملیات زیر پرچم دروغین صورت گرفته و کار سرویس های مخفی ترکیه بوده تا ناتو را وادار به مداخلۀ نظامی کنند، از سوی کاخ سفید دستور گرفت که دست به هیچ کاری نزند. در منگنه بین گفتارهای بشردوستانه، تعهداتش به فیلتمن و وفاداری اش به رئیس جمهور، با شوهرش برای شرکت در یک جشنوارۀ سینمائی به ایرلند رفت، در این مدت شورای امنیت بدون او به فعالیت هایش ادامه داد [14].
گفتار زیبای حقوق بشریست سامانتا پاور برگ مهمی در حملۀ داعش به عراق است، و به ایالات متحده اجازه داد تا نخست وزیر برگزیده نوری مالکی را وادار به استعفا کند بی آنکه نقض ممنوعیت روی خرید سلاح های ایرانی و یا فروش نفت به چین با قطع نظر از دلار را مطرح کند. در عین حال ایجاد اتحادیۀ بین المللی ضد داعش را توجیه می کند که البته با راهکار فیلتمن در سازمان ملل متحد و پترائوس در کوهلبرگ کراویس رابرتس (KKR) بجای بمباران سازمان جهاد طلب، طی یک سال برآی آنها با چتر سلاح و مهمات پیاده کردند.
با این وجود، با مداخلۀ نظامی روسیه در سوریه، سامانتا پاور مجبور است کارت هایش را رو کند. طی گردهمآئی شورای امنیت ملی او از طرح مداخلۀ ایالات متحده دفاع کرد و با رابرت میلی Robert Malley مسئول خاور نزدیک در شورا در وضعیت تضاد آمیزی قرار گرفت. رابرت میلی پسر یک روزنامه نگار فرانسوی زبان و بنیانگذار آفریقا- آسیا Afrique-Asie سیمون میلی Simon Malley و باربارا میلی Barbara Malleyیکی از همکاران جبهۀ آزادیبخش الجزائر است. او مخالف امپریالیسم ایالات متحده ولی موافق رهبری ایالات متحده در رابطه با دولت های در حال رشد است. او در گفتگو با ایران نقش مهمی بازی کرد. رابرت میلی رابط رئیس جمهور بشار اسد بود و چندین بار با یکدیگر ملاقات داشته اند و او را بخوبی می شناسد. در نتیجه ممکن نیست که داستان مستبدی که مردم خودش را به قتل می رساند را به او تزریق کنند. رابرت میلی تأکید کرده است که جمهوری عرب سوریه به پشتیبانی روسیه پیروز شده و وقت آن فرا رسیده است که صلح کنیم. پاور به شکلی جلوه می دهد که پذیرفته، ولی سازمان سیا از هم اکنون جنگ دیگری را شروع کرده و این بار برای ایجاد کردستان در شمال سوریه با جمعیتی که %70 آن کرد نیستند.
مثل شوهرش «پدرخواندۀ لیبرال» کاس سانشتاین، سامانتا پاور با یک اصطلاح ناسازه گو خود را تعریف می کند : او بی آن که بخندد خود را «ایدآلیست ماکیاولی» معرفی می کند.
به یاد داشته باشیم :
1- خانم استاد سامانتا پاور و کاس سانشتاین زوج بلند پروازی را تشکیل می دهند که هر یک گفتاری را مطرح می کند که کاملاً با گفتار دیگری در قطب مخالف واقع شده است. ولی هر دو برای دفاع از «امپراتوری آمریکا» علیه شهروندان و ملت ها متحد هستند.
2- برای سامانتا پاور، به نام «حقوق بشر» است که هر کاری برای ایالات متحده مجاز می گردد. ولی برای کاس سانشتاین به نام «آزادی» است که دولت می تواند به هر کاری دست بزند. مهم این است که گفتار به واقعیت نقاب بزند.
3- خانم سفیر سامانتا پاور امروز از گروه کلینتون- فیلتمن- پترائوس – آلن برای مبارزه علیه روسیه، ایران و سوریه پشتیبانی می کند. ولی کاس سانشتاین دربارۀ دیکتاتور ملایم نظریه پردازی می کند. او رئیس جمهور اوباما را متقاعد ساخته است که باید افکار عمومی را با ایجاد سانسور یا با بی اعتبار سازی مخالفان تحریف کرد، و باید رفتار آنها را به گونه ای هدایت کرد که روی محیط اجتماعی آنها تأثیربگذارد.
[1] “This country is the greatest country on earth. I would never apologize for America!”
[2] “U.S. Army ’Psyops’ Specialists worked for CNN”, Abe de Vries, Trouw, February 21, 2000. English Version : Emperor’s Clothes.
[3] Wie der Dschihad nach Europa kam, Jürgen Elsässer, Np Buchverlag, 2005.
[4] « L’expérience politique africaine de Barack Obama », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 9 mars 2013.
[5] “Top Ten Law Faculty (by area) in Scholarly Impact, 2009-2013”, Brian Leiter, June 11, 2014.
[6] “Executive Order — Using Behavioral Science Insights to Better Serve the American People”, by Barack Obama, Voltaire Network, 15 September 2015.
[7] “دولت علیه جمهوری”, بوسيله ىتی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 9 مارس 2015, www.voltairenet.org/article186999.html
[8] « Conspiracy Theories », Cass R. Sunstein & Adrian Vermeule, Harvard Law School, January 15, 2008.
[9] « 1997-2010 : L’écologie financière », par Thierry Meyssan, Оdnako (Russie), Réseau Voltaire, 26 avril 2010.
[10] “Presidential Study Directive on Mass Atrocities/PSD-10”, Voltaire Network, 4 August 2011.
[11] “Why Is Obama Suppressing the Atrocities Prevention Board?”, Amelia M. Wolf, The National Interest, August 27, 2014
[12] “دو خار در پای اوباما”, بوسيله ىتی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 31 اوت 2015, www.voltairenet.org/article188555.html
[13] “جان مک کین رهبر ارکستر «بهار عرب» و خلیفه”, بوسيله ىتی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 18 اوت 2014, www.voltairenet.org/article185094.html
[14] “Grenell: Samantha Power Could Have Sought to Postpone Security Council Meeting”, Paul Scicchitano, NewsMax, August 23, 2013. “UN Ambassador Samantha Power missed crucial meeting on Syria because she was on holiday in Ireland where her husband was guest speaker at comedy film festival”, Meghan Keneally, Daily Mail, August 25, 2013. “Chaplin festival finds itself centre stage in UN row”, Irish Independent , August 26, 2013.